خ

 


 

 

خادم
(آئين دادرسى مدنى) نوكر- كلفت- باغبان- منشى - مباشر و متصدى امور و مانند اينها. دهقان ملك كسى مشمول عنوان بالا نيست. عنوان خدمه دولت در ماده 156 قانون جزا بكار رفته است ولى منظور ازآن با كلمه خادم بمعنى اخص كه در بالا گفته شد فرق مى كند زيرا خادم وخدمه كه جمع آن است تا وقتى كه اضافه به كلمه دولت نشود درتفاهم عرف، اشعارى به خدمه دولت ندارد يعنى شامل آنان نميشود.


خواستگارى
(مدنى- فقه) پيشنهاد وتقاضاى زناشوئي ازطرف مرد بزن كه بتواند با او ازدواج كند (ماده 1034 قانون مدني)


خواسته
(دادرسي مدني) چيزى كه در مرافعه يا امور حسبى اشخاص از دادگاه بخواهند. اين كلمه بجاى ((مدعى به)) استعمال ميشود.


خواسته غير مالى
(آئين دادرسى مدنى) خواسته اى است كه نه مال باشد و نه بالاصالة توقع وصول بمال از خواستن آن در بين باشد پس دعوى نسب ،غير مالى است. دعوى زوجيت محل بحث واختلاف تواند بود.


خواسته مالى
(آئين دادرسى مدنى) هرگاه خواسته در عرف مال باشد و يا اگر نباشد چيزى باشد كه مقصود با لذات از نظر خواهان
توقع وصول مال از خواستن آن در بين باشد آن خواسته را خواسته مالى گويند. پس دعوى توقف مالى است.


خواسته منجز
دادرس مدني) خواسته اى كه مردد بين امرين ويا تحقق آن موكول به تحقق شرطى در آينده نباشد بنابراين تعريف براى اينكه خواسته منجز باشد بايد: اولا- معلوم باشد نه مردد بين دو يا چند امر. ثانيا - علاوه بر معلوم بودن، در زمان تقديم دادخواست وجود فعلى داشته باشد يعنى مدعى خود را در آن زمان بالفعل مستحق خواسته بداند.


خاص
(فقه) لفظى كه دلالت بر قسمتى از افراد عام كند چنانكه در ماده 143 دادرسى مدني دو عبارت ذيل ديده ميشود:
الف - دعاوى مربوط بحقوق زوجيت
ب- نفقه زوجيت عبارت اولى عام است و شامل جميع حقوق ناشى از رابطه زناشوئى ميشود ولى عبارت دومى خاص است و فقط شامل دعوى نفقه زوجه است و نفقه زوجه قسمتى از مفهوم عام ((حقوق زوجيت)) است. مفهوم خاص با مخصص فرق دارد چنانكه خاص مذكور درمثال بالا مخصص نمى باشد.


خالصه
مال غيرمنقول كه دولت آنرا مانند يك مالك خصوصي مالك است (در مقابل ملكى كه جزء مشتركات عمومى است مانند زمين خيابان و پارك شهر و ميدانهاى عمومي، و نيز درمقابل اراضي ملك اختصاصى اشخاص استعمال ميشود) رجوع شود به تبصره دوم ماده اول قانون راجع به واگذارى زمين به تحصيلكرده هاى كشاورزى مصوب 22-10- 38 خالصه ممكن است بصورت زمين، باغ ، قلاع - مراتع و جنگلها و معادن و شيلات و غيره باشد. سابقا از املاك پادشاه بود و آنرا املاك شاهى مى گفتند بعد از مشروطيت جزء املاك دولت شد. املاك خالصه على الاصول تابع قوانين مدنى بوده و مقررات حقوق خصوصي بر آنها حاكم است مگر اينكه خصوص مورد يا مواردى (كما يا كيفا) استثناء شده باشد بعكس اموال عمومى كه على الاصول از سيطره مقررات حقوق خصوصي خارج مى باشند لذا تقاصاى ثبت زمين خالصه جائز است اما تقاضاى ثبت معابر عمومى از طرف هيچ شخص حقوقى و حقيقى جائز نيست.


خالصه دريائي
رودهاى قابل كشتيرانى و كرجى رانى - جزيره نماها - بندرها- موج شكن ها - دماغه ها - كانالها - پيش بندرها – مردابها - برآمدگى هاى ميان مردابها و شطها - خشكى هائي كه براثر فرونشستن آب در منطقه بندر پيدا وبه كناره ملحق ميشود خالصه دريائى است (جزء 22 ماده اول آئين نامه بنادر) بنا بتعريف خالصه و اموال عمومى كه قبلا گفته شد در اين تعريف كه براى خالصه دريائي شده بين مفهوم اموال عمومي و خالصه خلط شده است.


خاندان سلطنت
پدر- مادر- اولاد - برادر و خواهر پادشاه (تبصره ماده16 قانون مطبوعات مصوب 1334)


خوانده
بمعنى مدعى عليه است (رك. مدعى)
خانواده
يك واحد حقوقى است كه لااقل از يك زن و يك مرد كه بين آنها رابطه زوجيت وجود پيدا كرده ناشى ميشود ولى وجود
زن ومرد اگر چه كه در ابتداء شرط حدوث آن است ولى شرط بقاء آن نيست مانند خانواده اى كه از يك مادر و يك فرزند تشكيل ميشود و پدر خانواده مرده باشد بهرصورت لااقل دو نفرشرط تحقق آن است. عناصر اصلى خانواده عبارت است از:
الف - رابطه قرابت اعم ازسببى يا نسبى.
ب- رابطه تعهد فعلى نفقه بنابراين اگر جد نفقه نوه خود را بدهد نوه نسبت باو جزء خانواده محسوب است.
ج- دادن نفقه بايد قانونا بر او واجب باشد و اگر اخلاقآ نفقه بدهد اين امر كافى براى صدق خانواده نيست.


خانوار
در قانون اصلاحات ارضي 19- 10- 40 عبارت است از زن و فرزنداني كه تحت تكفل يا ولايت رئيس خانوار هستند
و از نظر مقررات قانون مذكور درحكم يك شخص محسوبند.


(رئيس) خانوار
كسيكه متكفل معاش خانوار است (ماده يك قانون اصلاحات ارضي 19- 10- 1340)


خواهان
بمعنى مدعى است (رك. مدعى)


خبر
(فقه) - الف - آنچه از عبارات كه حكايت از گذشته يا حال يا آينده كند. هرعبارتي كه اين خاصيت در او نباشد انشاء ناميده ميشود. عبارات متعاقدين از زمره عبارات انشائى مى باشند (ماده 191 قانون مدني)
ب- مرادف حديث است. بعضى گويند حديث از رسول(ص) است وخبر ازغير رسول. برخى گفته اند هر حديثى خبر است ولى هرخبرى حديث نيست (مانند اخبار مورخان)


خبرحسن
رك. حسن


خبر شاذ
(فقه) خبرى است كه راوى آن ثقه بوده ولى روايت او برخلاف روايت جمهور (اكثر) باشد. اگر در طرف جمهور راويان احفظ يا اضبط يا اعدل از راوى حديث شاذ باشند چنين شاذي را شاذ مردود گويند واگر بعكس باشند آنرا شاذ مقبول نامند. واگر از جهت صفات فوق روات حديث شاذ وجمهور (مشهور) مساوى باشند روايت شاذ مذكور قابل استناد است. اگر راوي روايت شاذ ثقه هم نباشد روايت او را منكر مردود ناميده اند (درايه شهيد - صفحه 45- 46) شاذ را نادر هم مينامند (وصول الاخبار الى اصول- الاخبار- صفحه 95- 96) رك. غريب


خبرصحيح
رك. صحيح


خبرضعيف
(فقه) خبرى است كه در سلسله سند آن شض يا اشخاص محجهول (ناشناخته) يا اشخاصى كه مورد طعن و ايراد هستند قرار گرفته باشند.


خبر عزيز
(درايه) خبر واحدى است كه طريق آن كمتر ازدو نباشد.


خبر غريب
(درايه) خبر واحدى است كه طريق آن محصور بيك باشد.


خبر متواتر
(درايه) خبرى است كه طريق آن محصور درعدد معين نبوده و عادتا اسناد كذب بآن داده نشود و خبر منتهى به سماع يا مشاهده گردد نه به استنباط عقلى و نظرى. ساير اخبار را ((خبر واحد)) نامند. خبر متواتر بسيار نادر است.


خبر متواتر لفظى
(فقه) حديثى است كه روات آنرا بيك عبارت و بطور متواتر نقل كرده باشند مانند حديث (الناس مسلطون على اموالهم) كه مدلول ماده 30 قانون مدنى ما است.
خبرمتواتر معنوى
(فقه) خبرى است كه به الفاظ مختلف نقل شده ولى وحدت معنى آن خبر( كلا يا بعضآ) در قالب ها وعبارات مختلف حفظ شده و آن معنى با توجه بعدد ناقلان آن بحد تواتر رسيده باشد مانند مدلول حديث (على اليد ما اخذت حتى تؤديه) كه مدلول ماده 308 قانون مدني ما است.


خبرمستفيض
(درايه) مرادف خبر مشهور است. (رك. خبر مشهور)


خبر مشهور
(درايه) خبر واحدى است كه طريق آن بيش از دو باشد و نيز خبرمشهور بر آنچه كه بر السنه سارى و جارى است گفته شده است ولوآنكه طريق آن يكى باشد يا اصلا طريقى نداشته باشد. گاهى آنرا مستفيض گويند.


خبر منكر و مردود
رك. خبر شاذ


خبرموثق
(فقه) دربين شيعه خبرى است كه در سلسله سند متصل به امام، يك يا چند راوى غير دوازده امامى (كه نزد اهل حديث مطمئن شناخته شده اند )بوده باشند و باقى راويان آن هم ضعيف نباشند. در همين معنى اصطلاح خبر قوى هم بكار رفته است. (رك. خبر ضعيف)


خبر نادر
بمعنى خبر شاذ است (رك. خبرشاذ)


خبر واحد
خبر غير متواتر را گويند. (رك. خبر متواتر)


(تخصيص قرآن به) خبر واحد
كتاب آساني ما مسلمانان شامل تقريبا پانصد آيه راجع به فقه است كه مستخرجه آنها بصورت كتاب آيات الاحكام )مانند آيات الاحكام فاضل مقداد و اردبيلى و جزائرى و جصاص و جز اينها) تهيه و در دسترس است. بيشتر مسائل راجع بزندگى قضائي مسلمين درمتون احاديث پيش بينى شده است ناگزير اين سئوال را از قديم مطرح كرده اند كه عمومات قرآن آيا مخصص باحاديث ميتواند باشد؟ نظرها مختلف است. و اين بحث را تحت اصطلاح ((تخصيص قرآن به خبر واحد)) مطرح كرده اند (حدائق - جلد نكاح- صفحه 96) مثلا در آيه ((احل لكم ماوراء صفحه...)) ازآيه اينطور فهميده ميشود كه يكنفر ميتواند عمه و برادرزاده را باهم در حباله نكاح آورد خواه عمه اذن بزوج بدهد خواه نه ولى خبرواحد دلالت مى كند كه اين كار مشروط باذن عمه است اين خبر مخصص آن آيه است. در حقوق جديد مبحث تعارض آئين نامه با قانون همان محلى را دارد كه درفقه، تعارض حديث با آيه (مجله حقوقى دادگسترى سال ششم - شماره 3- اسفند 1344- صفحه 53)


خبره
بمعنى كارشناس است. (رك. كارشناس)


(اهل) خبره
بمعني كارشناس است كه پس از تخفيف ((خبره)) گفته ميشود. (رك. كارشناس)


ختان
(مدنى- فقه) محل اتصال پوستى كه در ختنه كردن حذف كنند با آلت رجوليت. خدمت بفتح اول وكسرآن بمعنى عمل وكاراست. در اصطلاحات ذيل بكار رفته است:


خدمت آزمايشى
(حقوق ادارى) وضع مستخدمى كه طبق قانون امتحانات ورودى باستخدام كشورى را گذرانيده و در حال گذراندن دوره آزمايشى موضوع ماده 17 قانون استخدام كشورى است (مادهء124 لايحه قانونى استخدام كشوري مصوب 31- 3 - 1345) 2051- خدمت تحت السلاح بمعنى خدمت نظام است (ماده 988 قانون مدني)(رك. خدمت نظام)


خدمت رسمى
(حقوق ادارى) عبارت است از دارا بودن شغل ثابت دريكى از وزارتخانه ها وادارات دولتي (ماده يك قانون استخدام كشورى مصوب 22 قوس 1301 شمسى) چنين كسى را مستخدم رسمى نامند.
خدمت عمومى
عبارت است از:
الف - خدمت درمؤسسات خيريه كه برحسب ترتيب وقف يا وصيت، توليت آنها با پادشاه عصر است.
ب- مؤسسات خيريه وعام المنفعة كه دولت يا شهردارى اداره مى كند ويا تحت نظر دولت اداره مي شود.
ج - مؤسسات انتفاعى دولت يا مؤسسات انتفاعى ديگر كه تحت نظر دولت اداره ميشود (ماده سوم قانون مجازات مامورين بخدمات عمومى مصوب 1315) خدمت عمومى درمقابل خدمت رسمي استعمال شده است. (رك. خدمت رسمى)


خدمت نظام
گذراندن دوره سربازى مطابق مقررات مربوط بآن.


(منتظر) خدمت
(استخدام) مستخدم رسمى كه بواسطه حذف مشاغل و يا بنا به مقتضيات ادارى بدون تقصير بيكار شود منتظر خدمت محسوب ميشود (ماده 28 قانون استخدام كشورى مصوب 1301 شمسى) استخدام اگرعقد باشد بيكاركردن مستخدم باراده يكطرف بعنو ان ((مقتضيات اداري)) بآن، عنوان عقد جائز ازيكطرف را ميدهد يعني اين عقد از طرف دولت جائز و ازطرف مستخدم لازم است.


خدمتگزار جزء
(حقوق ادارى) پيشخدمت ها - نامه رسان ها سرايداران و تلفونچى ها و امثال آنان را گويند.


خراج
(مدنى- فقه) نمائات ومنافع مال معين، درهمين معنى حديث ((الخراج بالضمان)) گفته شده است معني حديث اين است: نمائات و منافع يك مال ازآن كسى است كه تلف آن مال ازدارائى اومحسوب است (فقه) الف- بهره اراضي خراجيه (رك. ارض خراجى) را گويند كه به بيت المال داده ميشود.
ب- ماليات مخصوص اراضى كه دولت اسلام ازمسلمين يا اجانب تحت مقررات معين ميگرفت. در اين اصطلاح لغت ((مقاسمه)) هم استعمال شده است. (تاريخ حقوق) درحقوق ادارى سابق ما بمعنى باج و ماليات است (كس نيايد بخانه درويش - كه خراج زمين و باغ بده)


خراج سلطان
(تاريخ حقوق) ماليات را كه دولت از مردم مى گرفت در قديم خراج سلطان مى گفتند. نيم آگه از اصل و فرع خراج همى غلطم اندر ميان دواج (جامع الشتات - صفحه 327)


خروار
وزنى معادل سيصد كيلوگرم اين زمان را گويند.


خريد و فروش زنان
رك. معامله زنان


خريدار
(مدني- فقه) كسيكه در عقد بيع ,قبول عقد مى كند و عوض مى دهد. خواه عوض پول باشد خواه جنس.


خريدار شرطى
مشترى در بيع شرط را خريدار شرطى و مشترى شرطى مينامند. يعنى خريدار در معامله شرطى.


خزانه دار
رئيس خزانه را گويند.


خزانه دارى
اداره خزانه دارى دولتى را گويند.


خسارت
(مدنى – فقه) الف - مالى كه بايد ازطرف كسيكه باعث ايراد ضرر مالى بديگرى شده بمتضرر داده شود.
ب- زيان وارد شده را هم خسارت ميگويند. براى صدق مفهوم خسارت بايد تجاوز بمال غير (مستقيمآ يا غير مستقيم) صورت گرفته باشد (رك. تجاوز) در اينصورت قصد تخلف از يكى از مقررات جارى كشور شرط تحقق خسارت است مثل اينكه كسى قرار دادى منعقد كند و در انجام تعهد خود تاخيرنمايد (ماده 221 ق – م) اين شرط از مواد 720 - 721 آئين دادرسى مدنى فهميده ميشود و فهم عرف هم آنرا تاييد مي كند. خسارت باين معنى خسارت حقيقى است. خسارت حكمى در موردى است كه قصد تخلف وجود ندارد ولى قانون آنرا در حكم خسارت دانسته است (ماده 221 ق- م) اتلاف مال غير بدون قصد نيز منشاء خسارت ميباشد (ماده 328 ق- م)


خسارت از خسارت
(مدنى) هرگاه خواسته، خسارت باشد ديركرد در پرداخت اين خسارت سبب حق مطالبه خسارت ديركرد نمى شود زيرا اين خسارت از خسارت است كه قابل مطالبه نيست (ماده 713 آئين دادرسي مدني) معذلك در پاره اي از موارد قانون خسارت ازخسارت را تجويز كرده است مانند خسارت تأخير تاديه مخارج واخواست. ماده 304 قانون تجارت. (رك. ربح در ربح)


خسارت تاخير اداء
(مدنى) بمعنى خسارت تأخير تاديه است. (رك. خسارت تاخير تأديه)


خسارت تاخير انجام تعهد
(مدنى) اين خسارت در موقعى حاصل ميشود كه موضوع تعهد پرداخت وجه نقد نباشد (ماده 727 آئين دادرسي مدنى - ماده 221- 222- 226- 227- 229 ق – م)


خسارت تأخيرتاديه
(مدني) خسارتى است كه از بابت دير پرداخت وجه نقد از طرف مديون بايد بدائن داده شود (ماده 719 آئين دادرسي مدني - ماده 228 ق- م) خسارت تاخير تاديه از مصاديق ((ربح پول)) است كه در اصطلاحات عاميانهنزول به آن گفته ميشود.


خسارت تاخير تاديه مبلغ اصلى برات
(مدني) اگر برات واخواست شده باشد خسارت بالا از تاريخ واخواست والا از تاريخ دادخواست حساب ميشود (ماده 304 قانون تجارت)


خسارت تاخير تاديه مخارج واخواست
(مدنى) اين خسارت از تاريخ تقديم دادخواست قابل مطالبه است. ماده 304 قانون تجارت.


خسارت دادرسى
(آئين دادرسي مدنى) عبارت است ازهزينه دادرسي وحق الوكاله وكيل و هزينه هاى ديگرى كه مستقيما مربوط بدادرسى بوده و براى اثبات دعوى يا دفاع لازم است از قبيل حق الزحمه كارشناس و هزينه تحقيقات محلى و غيره (ماده 717 آئين دادرسي مدني) هزينه هائى كه براى اثبات دعوى يا دفاع ضرورت نداشته است مشمول عنوان خسارت دادرسي نيست ماده 718 دادرحسي مدني. خسارت دادرسي از حيث مورد اعم از ((هزينه دادرسى)) است. (رك. هزينهء دادرسى)


خسارت ديركرد
(مدني) بمعنى خسارت تاخير تأديه است. (رك. خسارت تاخير تاديه)


خسارت عدم انجام تعهد
(مدنى) بمعنى خسارت حاصل از عدم انجام تعهد است در غير مورد پرداخت وجه نقد (ماده 727 آئين دادرسى مدني ماده 221- 222- 226- 227- 229 ق- م) مورد خسارت تأخير انجام تعهد نيزعينا مورد بالا است.


خسارت عمدي
(مدني- فقه) خسارت ناشى از قصد مانند خسارت حاصل ازغصب مال غير يا اتلاف مال از روى عمد (ماده 308- 328 ق – م)


خسارت غيرعمدى
(مدني- فقه) خسارتى كه بدون قصد وارد گردد مانند اثبات يد برمال غير بدون مجوز كه منشاء خسارت شود (ذيل ماده 308 ق- م) و اتلاف مال غير بدون قصد (ماده 328 ق- م) و يا از روى بى مبالاتي و غفلت( كه تسبيب ناميده ميشود) ماده 331 قانون مدني.


خسارت قانونى
(مدنى) الف- درمقابل خسارتي است كه قانون آنرا تجويز نكرده است مانند خسارت زائد برصدى دوازده.
ب - در مقابل وجه التزام بكار مى رود. (تبصره اول ماده 34 مكرر قانون ثبت)
خسارت مادى
(مدني) خسارتي كه به بدن شخص يا دارائى او وارد شده باشد مانند جراحت وارد كردن و شكستن پنجره (تبصره يك قانون مطبوعات 1324 وماده هفت قانون تشديد مجازات رانندگان مصوب 1328) رك. خسارت معنوى


خسارت معنوى
(مدني) ضررى كه متوجه حيثيت و شرافت و آبروى شخصى يا بستگان او (كه بالنتيجه متوجه او شده باشد) گردد (تبصره يك قانون مطبوعات 1334) درپاره اى ازموارد، قانون خسارت معنوى را تقويم و ميزان آنرا معين كرده است (ماده 212مكرر قانون جزا و ماده هشت قانون چكهاى بي محل مصوب 1337 منسوخ بقانون صدور چك 1344) ولى اين يك ابداع قانوني است ومطلب ذاتأ قابليت تقويم را ندارد.


خسارت واخواست
(تجارت) خسارت واخواست (يا مخارج اعتراض سفته و برات) بمأخذ صدى يك مبلغ سفته و برات گرفته ميشود (ماده 54 قانون تصفيه امور ورشكستگى)


خوش نشين
كسيكه وارد ده ميشود كه كارى بگيرد (از زارع ده يا مالك آن) و داراي حق ريشه و اعيان (رك. حقوق زارعانه) و نسق نميشود (رك. نسق زراعتى) مگر بموافقت زارع ويا آباد كردن زمين جديد (غير از اراضي دائر وبائر وآيش آن ده) ماده 32 آئين نامه اصلاحات ارضى مصوب 3- 5- 43 و بند دوم از يازدهمين قسمت صورت جلسه شوراى اصلاحات ارضي مورخ 11-1-41 (مجموعه اصلاحات ارضي- صفحه 40)


خصاء
(فقه- مدني) بكسرخاء عبارت است از اخته بودن مرد از طريق دخل و تصرف وعمليات مادى در بيضه او. چنين كسى را خصى (بفتح اول) گويند. ماده 1122 قانون مدني (صفحه 483 جامع الشتات)


خصال كفاره
(فقه) امورى كه شخص مكلف بكفاره شرعا بايد آنها را انجام دهد (واجبات كفاره) از قبيل آزاد كردن بنده، پوشاندن جامه بدرويشان و روزه گرفتن. كفاره عملى خسارتى ازآن خطا به ديگرى برسد مرتكب خطا ملزم بجبران آن ميشود بجاى خطا باين معنى تقصير هم گفته ميشود (ماده 386 - 391 قانون تجارت). چون خطا از قرنها قبل در محاورات حقوقى زبان فارسى شمول نسبت بمورد عمد ندارد مناسب است بجاى ترجمه Faute تخطى نهاده شود نه خطا تا شامل تخطى عمدى و غير عمدى شود. (جزا) خطا در اموركيفرى عبارت است از بى مبالاتي وبى احتياطى و عدم رعايت مقررات دولتى و عدم مهارت (ماده 177 قانون كيفر عمومى و ماده 1- 2- 3 قانون تشديد مجازات رانندگان و غيره) (با صطلاحات مذكور رجوع شود).


خطا بسبب انجام وظيفه
(مدني) يعنى تخطى حاصل بخاطر انجام وظيفه مانند اينكه راننده ماشين شخصى كه اجيرمالك و راننده او است درهنگاميكه ماشين را براى تعمير بتعميرگاه مى برد عابرى را مجروح نمايد. اين نوع از خطا (تخطى) موجب مسئوليت است. مقصود ازعبارت ((بمناسبت انجام وظيفه)). در مواد 11-12 قانون مسئوليت مدنى همان مسئوليت بسبب انجام وظيفه است و تعبير قانون مزبور درست نيست زيرا ضررى كه بمناسبت انجام وظيفه وارد مى شود از موارد مسئوليت متبوع ازجانب تابع نمي باشد (رك. خطاء بمناسبت انجام وظيفه).


خطا بمناسبت انجام وظيفه
(مدنى) تخطى كه انجام وظيفه موجب تسهيل وقوع آن شود مثل اينكه راننده ماشين شخصى كه بدستورصاحب آن مشغول انجام وظيفه است در حين رانندگى با راننده ديگرى كه رفيق او است شوخى ميكند و درنتيجه شوخى عابرى را مصدوم ميكند در اين جا خود راننده مسئول خسارت است و بر صاحب ماشين طرح دعوى خسارت نميتوان كرد.


خطاء جزائى Faute penale
رك. خطا


خطاء حقوقى
(مدنى) Faute civile رك. خطا


خطا در حين انجام وظيفه
(مدني) مثل اينكه راننده ماشين شخصى كه بدستور او، مشغول انجام وظيفه است عابرى را مصدوم و مجروح نمايد.



خطاء شبيه به عمد
(فقه) بمعنى شبه عمد است (رك. شبه عمد)


خطاء عقدى
(مدني) بمعنى خطاء قراردادى است. (رك. خطاء قراردادى)


خطاء قاضى
(فقه) خطاء دادرس در امور دادرسى را گويند. خسارت ناشى از خطاء قاضي را بايد ازبيت المال بدهند (خطاء الحاكم فى بيت المال) اين موضوع نوعى از مسئوليت دولت است.


خطاء قراردادى
(مدنى) در اصطلاحات جديد به پيروى ازحقوق فرانسه به تخلف از تعهد ناشي از قرارداد گفته مى شود خواه از روى عمد باشد خواه نه (ماده 221- 222 226- 227- 229- 237- 238 239 ق – م)


خطاء مدنى
(مدني) در اصطلاحات جديد به پيروى از حقوق فرانسه به تخلفاتى گفته ميشود كه درصورت ايراد ضرر بغير موجب مسئوليت مدنى گردد (رك. مسئوليت مدني- خطا)


خطاء مفروض Faute presumee
(مدنى) بموجب اين نظريه براى كسيكه مسئول مدني شناخته شده است فرض تقصير و تخطى Faute مى شود خواه اثبات خلاف آن قانونا مجاز باشد خواه نه. مثلا در باب مسئوليت تابع و متبوع (رك. مسئوليت متبوع از طرف تابع) وقتيكه تابع خسارتى بديگرى رساند فرض قانون اين است كه متبوع در انتخاب تابع، دقت كافى نكرده است لذا اومسئول خسارت متضرر است و متضرر ميتواند عليه او يا عليه تابع يا عليه هردو بطور تضامن طرح دعوى كند ودر صورت اخذ خسارت از متبوع، او مى تواند همان خسارت را از تابع وصول كند. ماده 12 قانون مسئوليت مدنى برهمين نظريه بنا شده لكن فرض تخطى را يك اماره نسبي قرار داده است. فرض تخطي درباره صغير غير مميز و ديوانه امكان ندارد. بهمين جهت براى تعميم مسؤليت عمل غير وساختن ضابطه اين نظريه مدتها است كه متروك مانده
است. چهار نظريه ديگر در مورد مسئوليت متبوع از تابع وجود دارد (رك. نيابت - ضمان- غرم)


(شبه) خطا
(فقه) بمعنى شبه عمد است (رك. شبه عمد)


خلاف Contravention de simple police
(جزا) نوعي از جرائم كه ماهيت آنها مخالفت با نظامات عادى است. تعاريف خلاف عموما مبهم است بايد از روي طبع وكميت مجازات آنرا شناخت. عمد ركن خلاف نيست (ماده 184 دادرسى كيفرى و ماده 11 قانون جزا)


خلافت
بمعني امامت است (رك. امامت)


خلع
(فقه- مدنى) بضم اول و سكون ثاني : جدا شدن زوجه از زوج در ازاء دادن مالى (كه فديه ناميده ميشود) در اين موضوع اختلاف نظر است كه خلع مصداق فسخ است يا طلاق.


خليفه
(فقه) بمعنى امام (جانشين پيغمبر اكرم) است. (رك. امامت)


خليفه قاضى
(فقه) قاضى بموجب اختيارى كه باو داده مى شود مى تواند در حوزه قضائى خود يك يا چند نفرجانشين معين كند كه تحت نظر او به امر قضاء مشغول باشند وآن جانشين را خليفه قاضى گويند.


خمر
(فقه) هرمايع مسكر را گويند.


خمس
(فقه) يك پنجم اموال ذيل را گويند كه نصف آن متعلق به امام (ع) ونصف ديگر طبق مقررات شرعى در مصارف خاصي مصرف ميش ميشود : غنيمت جنگ - مواد استخراج شده از معدن- گنج - آنچه كه از راه غواصى بدست مى آيد - مالى كه بيكى از وجوه ناقله منتقل شود و با مالى مخلوط باشد كه تصرف منتقل اليه درآن، قانونا ممنوع است - زمينى كه شخص ذمى از مسلمان مي خرد - كليه منافعى كه شخص دركسب (هر نوع كسب) بدست مى آورد بعد از جدا كردن خرج يكساله خود و خرج كساني كه قانونأ مكلف بدادن نفقه آنان مى باشد. نصف خمس كه متعلق به امام است سهم امام ناميده ميشود.


خنثى
(مدنى – فقه) انسانى كه هم آلت تناسلى مرد را دارد وهم آلت تناسلى زن را (ماده 939 قانون مدنى) اگر هيچيك از اين دو را نداشته باشد او را ممسوح نامند. خنثى سه قسم است:
الف - خنثائي كه جانب ذكور بر او غالب است. او را خنثى ذكر ناميده اند. ب- خنثائي كه جانب اناث بر اوغالب است او را خنثى انثى خوانده اند.
ج- خنثائى كه هيچ جانب بر او غالب نباشد او را خنثي مشكل مينامند. اين مباحث در ماده 939 قانون مدني مطرح است.


خنثى انثى
(فقه – مدني) خنثائى كه علامات اناث بر اوغالب باشد اين علامات عبارتند از:
1- نداشتن ريش 2- تفلك (استداره ثدى) 3- حمل 4- حيض 5- رقت منى 6- تساوى اضلاع 7- برآمده نبودن استخوان حلقوم 8- خروج پيشاب ازآلت زنى يا سبق خروج آن از آلت زنى (درصورتيكه ازهردو آلت خارج شود) يا تأخير انقطاع (در صورتيكه از هر دو و در آن واحد شروع بخارج شدن گردد)


خنثي ذكر
(مدنى - فقه) خنثائي كه علامات ذكور بر اوغالب باشد علامات مزبورعبارتند از:
1- ريش برآوردن 2- عدم تفلك. تفلك ازفلك است و در فقه بمعنى كروي شدن پستان است (استداره ثدى) چنانكه بزبان اهل هيئت گفته ايم: نگارمن كه شكرريزد از لب و دهنش نهاده رمز تفلك بچاك پيرهنش كه تا بسخريه گيرد حكيم يونان را مهى كه گوى فلك را نهاده در ثخنش (يعنى بعكس آنچه كه حكيم يونان گفته كه ماه در پيكره فلكى قرار دارد ماهى ديدم كه فلك يعنى گوى پستان در پيكره او جاى دارد.) 3- محتلم شدن 4- ميل شديد به مجامعت با زنان 5- حامله كردن 6- عفونت منى وغلظت آن 7- برجستگى استخوان حلقوم 8- خروج پيشاب از آلت مردى يا سبق خروج آن ازآلت مردى (درصورتيكه از هردو خارج شود) يا تأخير انقطاع آن (درصورتيكه موقع شروع بخروج درآن واحد ازهر دو آلت خارج گردد) 9- نا برابرى اضلاع.


خنثى مشكل
(فقه – مدني) خنثائي كه علامات ذكور و علامات اناث هيچيك براو غالب نباشد يا بين اين دو دسته علامات تعارض باشد و هيچ جانب را نتوان بر جانب ديگر ترجيح داد مثلا گفته اند درصورت تعارض ريش وتفلك بايد او را خنثى ذكر دانست زيرا در بعضى از مردان هم تفلك ديده شده و از مختصات زنان نيست و اگر ريش و حيض با هم تعارض كردند جانب حيض مقدم است زيرا هيچ مردى حيض نميشود ولى بندرت ديده شده كه زني ريش داشته باشد پس چنين خنثائى خنثى انثى است. (عنا وين مير فتاح - چاپ 1297- صفحه 10- 11)


خيار
(مدنى- فقه) تسلط بر ازاله اثر حاصل ازعقد. در قانون مدنى تعريفى از آن نشده است زيرا ماهيت آن تا اندازه اى بديهي است وتعريف فقهى بالا نيز از مفهوم عرفى خيارگرفته شده است بنابر اين تسلط قانوني شخص دراضمحلال عقد را خيارگويند. (رك. متعلق خيار) خيار ممكن است ناشى از تراضى طرفين باشد (مانند خيار شرط) يا ناشى ازحكم قانون باشد مانند خيار مجلس (ماده 397 ق- م)


خيار اشتراط
(مدنى- فقه) هرگاه بعد ازعقد وفا بشرطى كه شده (شرط فعل - شرط صفت) نشود كسيكه بنفع او شرط شده ميتواند معامله را فسخ وعوض را بگيرد و ميتواند معامله را بهمان نحو (بدون اخذ ارش) قبول كند. (ماده 444 قانون مدني) در اصطلاح ديگر آنرا خيار تخلف شرط ناميده اند.


خيار اصلى
(مدني - فقه) خياري است كه بحكم قانون و بدون توافق طرفين معامله، وجود پيدا ميكند مانند خيارمجلس و خيار حيوان و خيار تاخير ثمن و غيره (ماده 397- 398- 402 ق- م)


خيار تاخير
(مدنى- فقه) بمعنى خيار تاخير ثمن است (اصطلاح مختصر شده) رك. خيار تأخير ثمن



خيار تأخير ثمن
(مدني- فقه) هرگاه مبيع عين خارجى و يا درحكم آن باشد و براى تاديه ثمن يا تسليم مبيع بين متبايعين، اجلى معين نشده باشد، اگر سه روز از تاريخ وقوع بيع بگذرد و در اين مدت نه بايع مبيع را تسليم مشترى نمايد و نه مشترى تمام ثمن را ببايع بدهد بايع مختار در فسخ معامله است (ماده 402 ق- م) در همين اصطلاح، خيار تاخير- خيار ثلاثه هم استعمال شده است.


خيارتبعض صفقه
(مدنى- فقه) اختيارى است براى يكي از طرفين عقد معوض كه عقد نسبت بقسمتى ازموضوع عقد صحيح و نسبت بقسمتي باطل ازكار درمى آيد در اينصورت بموجب آن اختيار او ميتواند عقد را نسبت بقسمت صحيح فسخ كند مثل اينكه ششدانگ خانه اى را بخرد بعد معلوم شود سه دانگ آن ملك بايع نبوده است. اگر از فسخ صرفنظر كند نسبت بقسمت باطل، حق استرداد عوض را خواهد داشت ماده 441 قانون مدنى (رك. عقود متبعضه)


خيارتخلف شرط
رك. خيار اشتراط خيار تخلف وصف (مدني – فقه) اگر با ذكر اوصاف (بدون مشاهده درحين عقد) معامله معوضى واقع شود و بعد خلاف آن ديده شود يعنى اوصافى كه ذكر آن براى رفع ابهام ازمورد عقد شده بود آنچنان كه ذكر شده نباشد براي منتقل اليه حق فسخ حاصل ميشود كه آنرا خيار تخلف وصف نامند. (ماده 410 قانون مدني) اگر وصف بصورت شرط ذكر شود تخلف از آن را تخلف شرط نامند و خيار راجع بآن را خيار تخلف شرط خوانند.


خيار تدليس
(مدني- فقه) تدليس عمل موجب فريب طرف معامله است (ماده 438 ق- م) و وجود آن سبب پيدايش حق فسخ (كه آنرا خيار تدليس نامند) ميشود.


خيار تعذر تسليم
(فقه) هرگاه مشترى مالى را بخرد كه بايع در حين عقد خود را قادر برتسليم تصور مى كرد وپس ازعقد معلوم شود كه تسليم آن براى او مقدور نيست (سلب قدرت تسليم بايد بعد از وقوع عقد پيش آيد وگرنه نبودن قدرت تسليم درحين عقد موجب بطلان عقد است. ماده 348 قانون مدنى) در اينصورت مشترى حق فسخ عقد را دارد وميتواند عقد را فسخ نكرده مثل يا قيمت آنرا بگيرد.


خيارتعيين
(فقه) هرگاه بايع يكى از چند امرمعين (مثلا يك مداد از جعبه مداد ها كه پيش متبايعين است) ويا مصداقى از يك كلى را بفروشد ومشترى اختيار انتخاب يكى از چند امر معين (يا يك مصداق ازكلى را) داشته باشد اين اختيار را اختيارتعيين و خيار تعيين نامند (در فقه عامه) اگر چند امر معين ويا مصاديق كلى متساوى باشند اشكالى درصحت عقد نيست واين خياربمفهوم متعارف خيارات كه موجب تزلزل عقود ميشوند نيست.


خيار تفليس
(مدني- فقه) حق فسخ ناقل (درعقد معوض) باشرائط ذيل:
الف - مشترى (منتقل اليه) پس ازعقد بحكم دادگاه معسر ومفلس شده باشد.
ب- مبيع ب مشترى تسليم نشده باشد و اگر شده عين آن نزد مشترى باشد يعنى تلف نكرده و نقل بغير نكرده باشد.
ج- ثمن ببايع تاديه نشده باشد.
د- ثمن كلى در ذمه باشد.
غرض از خيار تفليس اين است كه بايع داخل درغرماء نشود. اگر قسمتى ازمبيع تلف يا نقل بغير شده باشد خيارتفليس نسبت بباقى جاري است (ماده 380- 729 قانون مدني) با وضع قانون اعسار 1313 خيارتفليس از بين نمي رود و جعل عنوان ورشكستگى براى بازرگانان هم اين حق خيار را از بين نبرده است. زيرا علت خيار در همه موارد بالا وجود دارد.


خيارتلف جزء مبيع قبل ازقبض
(مدنى- فقه) هرگاه جزء مبيع قبل از قبض تلف شود وآن جزء از اجزائى باشد كه ثمن برآن جزء و بر جزء باقى قابل تقسيط باشد مشترى حق رد و قبول مبيع را دارد. اين قانون درباره ثمن شخصى هم جارى است (ملاك ماده 388 ق م)


خيارتلف وصف مبيع قبل ازقبض
(مدني – فقه) هرگاه قبل از قبض، مبيع معيب گردد (بعد ازعقد) مشترى حق رد و قبول مبيع را خواهد داشت. اين قانون درمورد ثمن شخصى هم جارى است. (ماده 388 ق- م)


خيار ثلاثه
(فقه) بمعنى خيار تاخير ثمن است. (رك. خيار تاخير ثمن)
خيار حيوان
(مدني- فقه) اگر مبيع حيوان باشد مشترى از حين عقد تا سه روز اختيار فسخ عقد را دارد (ماده 398 قانون مدنى)


خيار رؤيت
(مدني - فقه) اگر يكطرف عقد مالى را قبلا ديده و باعتماد مشاهده سابق و بتصور عددم تغييرآن وضع آن مال را خريدارى كند و بعد از عقد معلوم شود كه آن مال اوصاف سابق را درحين عقد نداشته حق فسخ عقد را دارد (ماده 413 قانون مدني)


خيار رد ثمن
(فقه – مدنى) خيار مشترى بيع شرط است كه مشترى بعد از رد ثمن خيارفسخ معامله را خواهد داشت. (ماده 458 ق- م)


خيار شرط
(مدنى- فقه) درعقد بيع ممكن است شرط شود كه در مدت معينى براى بايع يا مشترى يا هردويا شخص خارجى اختيار فسخ معامله باشد (ماده 399 ق – م) در همين معنى خيار قراردادى نيز استعمال شده است.


خيار شركت
(فقه) هرگاه بعد ازعقد معوض معلوم شود كه قسمت مشاعى از مورد معامله متعلق به شخصى ثالث بوده است براى منتقل اليه خيار شركت حاصل ميشود اثر اين خيار اين است كه مانند مورد خيار تبعض صفقه ميتواند عقد را كلا فسخ كند ويا نسبت بقسمت صحيح قبول كرده و نسبت بقسمت باطل، عوض را مسترد دارد. قانون مدنى اين خيار را جزء خيار تبعض صفقه قرار داده است.


خيار شفعه
(فقه) حق شفعه را گويند (جلد دوم منية الطالب - چاپخانه مرتضويه نجف - سال 1358- صفحة 198) رك. شفعه


خيارعيب
(مدني- فقه) هرگاه پس ازعقد معوض معلوم گردد كه مورد معامله عيب داشته منتقل اليه ميتواند عقد را بهم زند يا آن را با اخذ ارش (يعنى تفاوت صحيح و معيب - رك. ارش) بپذيرد (ماده 422 ببعد قانون مدني)


خيارغبن
(مدنى- فقه) اختيار فسخ عقد كه ناشى از حصول غبن در معامله (اعم از بيع و غيره) است. ظهورغبن كاشف از وجود حق خيار ازحين عقد است نه ازحين ظهورغبن (ماده 416 ق – م)


خيار قراردادى
(مدني- فقه) خيارى است ناشى ازتوافق طرفين كه آنرا خيار شرط نيز گويند عقدى كه درآن شرط خيار شده آنرا عقد خيارى نامند (ماده 399 ق- م)


خيار كذب
(فقه) هرگاه در مرابحه پس ازعقد برمشترى معلوم شود كه بايع در اخبار از رأس المال، مبلغ را زيادتر ازواقع گفته است براي مشترى خيار فسخ حاصل ميشود و اين خيار را خياركذب مى گويند و در قانون مدنى ما پيش بينى نشده است (جامع الشتات صفحه 141)


خيار مايفسده المبيت
(مدني- فقه) هرگاه مورد معامله از اشيائى باشد كه بيش ازيكشبانه روزسالم نماند (مانند توت تر و روزنامه يوميه و غيره) اگر مشترى قيمت را ندهد بايع حق فسخ دارد. قانون مدنى اين خيار را جزء خيار تاخير ثمن قرارداده است. (ماده 409 قانون مدنى)


خيار مجلس
(مدنى- فقه) درعقد بيع مادام كه مجلس عقد بهم نخورده طرفين حق بهم زدن بيع را دارند بهم زدن مجلس عقد بتفرقه متعاملين از يكديگر (ولو بچند قدم) و يا بترك مكان عقد (ولو باهم) محقق ميشود (ماده 397 قانون مدنى)


خيار مختص
(مدنى- فقه) خيارى كه دريك عقد فقط براى يكطرف معامله حاصل ميشود مانند خيار حيوان _ماده 398 ق- م)



خيار مشترك
(مدني- فقه) خيارى كه دريك عقد براى هردوطرف معامله حاصل ميشود مانند خيارمجلس (درمقابل خيارمختص استعمال ميشود).


خيار منجز
(مدنى فقه) خياري است كه ابتداء مدت آن متصل بعقد باشد مانند خيارمجلس و خيار حيوان. در بعضى ازخيارات ممكن است ابتداء مدت آن متصل بعقد نباشد. (ماده 400 ق- م)


خيار نقد
(فقه) بيع اگر بشرط اداء ثمن در وقت معين باشد و در آن وقت ثمن داده نشود براى بايع خيار نقد حاصل ميشود كه از اقسام خيار شرط است.


(اخذ به) خيار
(مدني- فقه) اعمال حق خيار (يا استفاده ازحق خيار) را گويند.


(صاحب) خيار
(مدني- فقه) كسيكه خيار بنفع اومقرر شده است خواه متعامل باشد خواه قائم مقام قانونى او (مانند وارث) خواه شخص ثالث كه بنفع او خيارى مقررشده است.


(متعلق) خيار
متعلق خيار (هرخيارى باشد) دوچيز است: الف - ابقاء عقد صحيح (زيرا خيار فقط در عقد صحيح پيدا ميشود نه درعقد فاسد) ب- ازاله عقد صحيح سايرمشخصات خيارات داخل در ماهيت حقوقى صار نمى باشند بلكه از عوارض و مختصات آن خيارمحسوب ميشوند بنابراين فوريت خيار (بعد ازعلم بعيب. ماده 435 ق- م) فقط متوجه خود خيار است نه متوجه عوارض آن مثلا بعد ازعلم بعيب، متضرر بايد فورا قصد ابقاء عقد يا قصد ازاله و فسخ عقد را اعلام كند: اگر قصد ابقاء عقد را فورا اعلام نمود (يا با وجود علم بعيب غمض عين ومسامحه نمايد اين عمل كاشف از اسقاط حق فسخ است) بالطبع و بحكم قهرى قانون (ماده 422 ق – م) مستحق ارش است ومطالبه ارش فوريت ندارد زيرا ارش از لوازم قهرى ابقاء عقد است و داخل در ماهيت خيار نيست تا مشمول فوريت خيارعيب باشد پس تا وقتى كه مرور زمان شامل حق ارش مزبور نشده ميتواند ارش را مطالبه كند.


خيانت درامانت
(جزا) استعمال مال مورد امانت بتوسط امين درجهتي كه منظورصاحب مال نباشد. استعمال اعم است از تصاحب يا تلف يا گم كردن (ماده 241 قانون مجازات عمومى)عناصر اين جرم عبارت است: الف - تصاحب كردن و بطور كلى صرف مال برخلاف نظر مالك.
ب- تقلب (قصد خيانت در امانت)
ج- اضرار بمالك
د- در قانون ما فقط مال منقول موضوع اين جرم واقع ميشود. ه - مال وديعه بطور اماني به خائن در امانت تسليم شده باشد. اين عنصر اين جرم را از كلاه بردارى جدا ميكند تسليم اعم است از تسليم مادى يا تسليم قانوني.
و- اسباب قانوني كه موجب حصول امانت ميشود بايد بطور حصر در قانون معين شود (مانند: اجاره - وديعه - رهن - وكالت - هر كار با مزد يا بى مزد در قانون ايران


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



تاريخ : شنبه 27 خرداد 1391برچسب:خ, | 12:44 | نویسنده : دکتر عابد نقیبی |
value=