دست نوشته های ...
-
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم.
من می توانم تو را دوست داشته یا از تو متنفر باشم.
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم.
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است
و تو هم به یاد داشته باش:
من نباید چیزى باشم که تو میخواهى، من را خودم از خودم ساختهام.
منى که من از خود ساختهام، آمال من است.
تویى که تو از من می سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.
لیاقت انسانها کیفیت زندگى را تعیین میکند نه آرزوهایشان
و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو میخواهى
و تو هم میتوانى انتخاب کنى که من را میخواهى یا نه
ولى نمیتوانى انتخاب کنى که از من چه میخواهى
میتوانى دوستم داشته باشى همین گونه که هستم، و من هم.
میتوانى از من متنفر باشى بىهیچ دلیلى و من هم.
چرا که ما هر دو انسانیم.
این جهان مملو از انسانهاست.
پس این جهان میتواند هر لحظه مالک احساسى جدید باشد.
تو نمیتوانى برایم به قضاوت بنشینى و حکمی صادر کنی و من هم.
قضاوت و صدور حکم بر عهده نیروى ماورایى خداوندگار است.
دوستانم مرا همین گونه پیدا می کنند و میستایند.
حسودان از من متنفرند ولى باز میستایند.
دشمنانم کمر به نابودیم بستهاند و همچنان میستایندم.
چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت،
نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.
من قابل ستایشم، و تو هم.
یادت باشد اگر چشمت به این دست نوشته افتاد
به خاطر بیاورى که آنهایى را که هر روز میبینى و با آنها مراوده میکنى
همه انسان هستند و داراى خصوصیات یک انسان، با نقابى متفاوت
اما همگى جایزالخطا
نامت را انسانى باهوش بگذار اگر انسانها را از پشت نقابهاى متفاوتشان شناختى و یادت باشد که این ها رموز بهتر زیستن هستند ...
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد | بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد | |
غبار خط بپوشانید خورشید رخش یا رب | بقای جاودانش ده که حسن جاودان دارد | |
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود | ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد | |
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم | کمین از گوشهای کردهست و تیر اندر کمان دارد | |
چو دام طره افشاند ز گرد خاطر عشاق | به غماز صبا گوید که راز ما نهان دارد | |
بیفشان جرعهای بر خاک و حال اهل دل بشنو | که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد | |
چو در رویت بخندد گل مشو در دامش ای بلبل | که بر گل اعتمادی نیست گر حسن جهان دارد | |
خدا را داد من بستان از او ای شحنه مجلس | که می با دیگری خوردهست و با من سر گران دارد | |
به فتراک ار همیبندی خدا را زود صیدم کن | که آفتهاست در تاخیر و طالب را زیان دارد | |
ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را | بدین سرچشمهاش بنشان که خوش آبی روان دارد | |
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری | که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد | |
چه عذر بخت خود گویم که آن عیار شهرآشوب | به تلخی کشت حافظ را و شکر در دهان دارد |
تولد وکودکی رهی:
رهی معیری متولد 10اردیبهشت 1288 هجری شمسی در تهران پا به عرصه ی وجود نهاد.پدرش، مرحوم محمدحسن خان مؤید فرزند معیرالممالک نظام الدوله، وزیر خزانه داری ناصرالدین شاه قاجار بود، که درست شش ماه قبل از تولد رهی، دار فانی را وداع گفت، و مادر او به دلیل ارج نهادن به پدر، نامش را محمدحسن گذاشت و به خاطر رعایت احترام به آن مرحوم قرار شد تا زمان بلوغ "بیوک" صدایش کنند و این اسم تا آخرین روزهای عمر رهی روی او باقی ماند.
مادرش ، فخری عالم حجازی معیری فرزند میرزا ابوالقاسم خان بدیع الدوله بود.
رهی از نوادگان "بایزید بسطامی" بود و از خانواده ای بود که شاعر خوش گفتار "فروغی بسطامی را به جهان ادب ارمغان داشت.
رهی از همان اوان دوره ی کودکی دارای استعدادها ی فراوانی در زمینه ی هنر، منجمله موسیقی و نقاشی و بالاخص شعر بود.
عشق در نگاه صادق هدایت بی فرجام است ، در بوف کور که به نوعی مانیفست (1) او محسوب میشود معشوق راوی یک فاحشه است که با هرکسی بجز خودش میخوابد و یا در بخش دیگری از همین داستان راوی فقط به جسم در حال زوال معشوق میرسد .
...
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی
حیف باشد مه من کاین همه از مهر جدایی
گفته بودم جگرم جگرم خون نکنی باز کجایی ؟
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
...
هر گاه از غرور آکنده باشی عشق ناپدید می شود
هر گاه عشق بورزی آنگاه بالغ شده ای
کودک از جنس عشق ساخته شده است
به هر چه عشق بورزی همان می شوی
عشق هیچ مرگ نمی شناسد
زبان قادر به وصف عشق نیست
چون انسان عشق می ورزد پس خدا هست
شناخت عشق شناخت خدا است
عشق در نیستی خانه دارد
همه انسانها عاشق به دنیا می آیند
عشق تنها امیدی است که وجود دارد
به جز عشق همه چیز نابینا است
عشق بزرگترین هدیه خداوند است
فقط عشق می تواند انسان را الهی کند
عشق مطلق است و هراس و تردید نمی شناسد
انسان بدون عشق تاریکی مطلق است
عشق نخستین گام به سوی کبریاست
عشق گلی بسیار ظریف و شکننده است
انسان آنگاه به کمال می رسد که عاشقانه زندگی کند
عشق یک آینه است
زندگی رازی است برای عشق ورزیدن
عشق رقص زندگی است
خدا وعشق هم معنا هستند
هیچ دلیلی برای وجود خداوند به جز عشق نیست
عشق رام نشدنی است
عشق شرط نمی شناسد
زندگی با عشق همان زندگی با خدا است
عشق با بخشیدن رشد میکند
چون انسان عشق می ورزد پس خدا هست.....
نیچه زنان را آیینه ای در برابر مردان می داند،تصویری منفعل و وابسته که شکل و صورت واقعی آن را مرد می سازد.برای اصلاح زن اولین قدم اصلاح مرد است.مردان در قبال رفتار زنانشان مسئولند.
...
گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند،
بر آن ها که می هراسند بسیار تند،
بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی،
...
حج خاص و حج عام
حج عام زيارت خانه
وحج خاص ديدار صاحب خانه است
حج عام طواف چها رديواري از آب وگل
و حج خاص زيارت كعبه ي دل است
...
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
#####################
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
...
1- پراگماتیسم : اصالت دادن به عمل در مقابل فکر و عقیده ( ضد متافیزیک )
2- پولیتیک : علم سیاست – تدبیر اندیشیدن
3- پسی فیسم : صلح طلب – مخالف جنگ به هر نوع وشکلی که باشد
4- پروونسیالیسم : اعتقاد به عدم تمرکزکارها در مرکز کشور و اعتقاد به ناحیه ای شدن
5- تاکتیک : شیوه و فنون عملیات
6- ترور : ایجاد رعب و وحشت و از بین بردن مخالفان
7- توتا لیتا ریونیسم : اعتقاد به حکومت جمعی و دخالت در کلیه شئون زندگی افراد
8- داینامیسم : اصالت روح وتشکیل جهان از ذرات آن
9- دموکراسی : حکومت مردم بر مردم
...
.: Weblog Themes By Pichak :.